{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم من اولا ک مانتو تنم میکردم فک میکردم چون قدم با کفش بلند میشه حتما مانتومم ب تنم کوتاه میشه!!!!!!!! قابل توجه ک اون موقع سوم راهنمایی بودم!!!! کی گفته من خنگم؟؟؟!!!!!
اعراف میکنم از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم °°° الانم که اینو دارم مينويسم دستشویی دارم¡¡¡ من برم بیرون††† عمرآ :|
اعتراف میکنم با این سنم هر روز ساعت 6 میزنم کانال دو عمو پورنگ میبینم . . . . کودک درون من دارم . (-_-)
اعتراف میکنم تا 5سال پیش که میرفتم تو چت روم هرکی بهم میگفت وب داری فکر میکردم میگه وبلاک داری میگفتم نه خو چیه بچه بودم نیدونستم خو@-@
من زمانی که بچه بودم احساس قدرت کردم سه چرخه (از این مدل قدیمیا) بچه همسایمونو شوت کردم از وسط نصف شد از ترس سریع در افق محو شدم.
اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!!! خب بچه بودم.پیییییسسشششش!!!
من اعتراف میکنم تو مدرسه یکی رو وادار میکردم یه سوال بی ربط بپرسه ،بعد کلی میخندیدیم... نامرد آخرش لو میداد....
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی میگفتن خونه رو دزد برده فکرمیکردم کلا دزدا از جاش کندن بردن... الانو نگاه نکن مخم،بچگیه دیگه ادم کلا تو آمپاسه !
اعتراف میکنم بچه که بودم تو خونه فوتبال بازی می کردم احساس می کردم تماشاچیا دارن منو صدا میزنند ، جو منو می گرفت رو فرش تف مینداختم !
به زرس قاطع اعتراف میکنم یا این وضعی که من کنکور دادم از طرف سازمان سنجش حکم (تیرمو) دادن. شما چی؟
یکی از دوستام اعتراف می کنه که روز اول مدرسه (کلاس اول) فک کرده مشق شبو حتما باید شب بنویسه و با این حال که دل تو دلش نبوده که اولین مشق زندگیشو بنویسه تا شب صبر کرده!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم چند وقت پیش به گودزیلای همسایه گفتم هرکی بتونه یه مداد رو قورت بده وقتی بزرگ شد مهندس میشه اونم قورت داد رفت توی گلوش خفه شد الانم تحت تعقیب هستم من برم که پلیسا امدن......
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم از روی فیلمای قدیمی که میذاشتن وسیاه وسفید بود فک میکردم قدیما کلا همه چی آسمون سیاه وسفید بوده مسخره وخنگ هم خودتی:)))
اعتراف میکنم وقتی بابام خونه نیست من به عنوان پسر بزرگ خانواده وظیفه خطیر خاموش کردن کولر رو به عهده میگیرم :D
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم احساس میکردم یه رنده ی واقعیم وقتی پفک نمکی رو به دندونای جلوم میکشیدم...
اعتراف می کنم وقتی 3سالم بود یک طوطی داشتم شستمش بعد فکر می کردم چه طوری خشکش کنم انداختمش روبن 2تانه 3تاهم نه 6 گیرلباس بهش زدم مرد!
اعتراف میکنم من اولا ک مانتو تنم میکردم فک میکردم چون قدم با کفش بلند میشه حتما مانتومم ب تنم کوتاه میشه!!!!!!!! قابل توجه ک اون موقع سوم راهنمایی بودم!!!! کی گفته من خنگم؟؟؟!!!!!
اعراف میکنم از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم °°° الانم که اینو دارم مينويسم دستشویی دارم¡¡¡ من برم بیرون††† عمرآ :|
اعتراف میکنم با این سنم هر روز ساعت 6 میزنم کانال دو عمو پورنگ میبینم . . . . کودک درون من دارم . (-_-)
اعتراف میکنم تا 5سال پیش که میرفتم تو چت روم هرکی بهم میگفت وب داری فکر میکردم میگه وبلاک داری میگفتم نه خو چیه بچه بودم نیدونستم خو@-@
من زمانی که بچه بودم احساس قدرت کردم سه چرخه (از این مدل قدیمیا) بچه همسایمونو شوت کردم از وسط نصف شد از ترس سریع در افق محو شدم.
اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!!! خب بچه بودم.پیییییسسشششش!!!
من اعتراف میکنم تو مدرسه یکی رو وادار میکردم یه سوال بی ربط بپرسه ،بعد کلی میخندیدیم... نامرد آخرش لو میداد....
اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی میگفتن خونه رو دزد برده فکرمیکردم کلا دزدا از جاش کندن بردن... الانو نگاه نکن مخم،بچگیه دیگه ادم کلا تو آمپاسه !
اعتراف میکنم بچه که بودم تو خونه فوتبال بازی می کردم احساس می کردم تماشاچیا دارن منو صدا میزنند ، جو منو می گرفت رو فرش تف مینداختم !
به زرس قاطع اعتراف میکنم یا این وضعی که من کنکور دادم از طرف سازمان سنجش حکم (تیرمو) دادن. شما چی؟
یکی از دوستام اعتراف می کنه که روز اول مدرسه (کلاس اول) فک کرده مشق شبو حتما باید شب بنویسه و با این حال که دل تو دلش نبوده که اولین مشق زندگیشو بنویسه تا شب صبر کرده!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم چند وقت پیش به گودزیلای همسایه گفتم هرکی بتونه یه مداد رو قورت بده وقتی بزرگ شد مهندس میشه اونم قورت داد رفت توی گلوش خفه شد الانم تحت تعقیب هستم من برم که پلیسا امدن......
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم از روی فیلمای قدیمی که میذاشتن وسیاه وسفید بود فک میکردم قدیما کلا همه چی آسمون سیاه وسفید بوده مسخره وخنگ هم خودتی:)))
اعتراف میکنم وقتی بابام خونه نیست من به عنوان پسر بزرگ خانواده وظیفه خطیر خاموش کردن کولر رو به عهده میگیرم :D
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم احساس میکردم یه رنده ی واقعیم وقتی پفک نمکی رو به دندونای جلوم میکشیدم...
اعتراف می کنم وقتی 3سالم بود یک طوطی داشتم شستمش بعد فکر می کردم چه طوری خشکش کنم انداختمش روبن 2تانه 3تاهم نه 6 گیرلباس بهش زدم مرد!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}